اشاره: همان اندازه که بحران افغانستان طولانی شده است، در کنار آن اجلاسها، نسشتها و مذاکرات و گفتگوهای مختلفی از طرف مجامع بينالمللی، کشورهای همسايه و شخصيتها و مجموعههای افغانستانی برگزار شده است.
با توجه به اينکه تا هنوز نتايج مطلوبی از اين اجلاسها گرفته نشده، بنياد وحدت براساس رسالت اسلامی و ملی خود به سراغ صاحب نظران و شخصيتهای مؤثر جامعه رفته با طرح دو پرسش، ديدگاههای آنها را در اين زمينه جويا شده و در چند شماره بطور مسلسلوار تقديم حضور شما خوانندگان عزيز میکند. اميد است که ابراز اين ديدگاهها کمکی باشد در راستای حل بحران افغانستان.
بنياد وحدت : علل عدم موفقيت نشستها و اجلاسهای صلح بينالافغانی در سالهای اخير چيست؟
مهديزاده کابلی: استقرار صلح يکی از خواستههای اساسی و ضروری آحاد مردم افغانستان محسوب میشود. بديهی است که برای نيل به اين مهم، نخست بايد از عوامل برهم زنندهی آن شناسايی به عمل آيد. گفتنی است که جنگ در افغانستان، چه در زمان اشغال کشور توسط ارتش سرخ شوروی سابق، با همه مشروعيت و ضرورتش برای حفظ تماميت ارضی کشور و بقای ملت افغانستان و چه پس از سقوط حکومت کمونيستی در افغانستان، تأثير مخرب و ويرانگر بر بنيانهای اقتصادی، اجتماعی، فکری و روانی جامعه افغانستان بر جا گذارده است. اما، شوربختانه تا هنوز هم، آنچه در روابط گروههای جهادی داوری میکند، فقط جنگ است و بس! چرا؟ به دليل اينکه جنگ در جامعه افغانستان معلول عوامل نظری و عملی پيچيدهی متعدد است که خود نياز به بررسی و کند و کاو جداگانهای دارد. ولی بطور کلی میتوانم علل جنگ را در عوامل درونی بويژه اختلاف گروههای جهادی و خودخواهی و جاهطلبی رهبران آنها و عوامل بيرونی، يعنی دخالتهای بيگانگان جست. همين دو عامل عمده سبب عدم موقعيت اجلاس و نشستهای صلح بينالافغانی در سالهای اخير شده است.
البته بر کسی پوشيده نيست که به علت شرايط نامناسب اقتصادی و سياسی جامعه افغانستان، پيش از کودتای ٧ ثور، گروههای سياسی متعدد به حمايت صد در صد اجانب شکل گرفته بودند و ظهور همين گروهها بستر نامناسب برای دخالتهای بعدی کشورهای خارجی در امور داخلی افغانستان شد، که حتی تا امروز نيز ادامه دارد. اما آنچه اينجا مورد نظر است، اينکه پس از پيروزی مجاهدين در افغانستان، دستههای مسلح وابسته به گروههای مختلف جهادی، به سبب خلاء قدرت در افغانستان، از چهار سو به کابل هجوم آوردند، ولی هيچ يک از آنها نتوانست با توسل به زور به يک حکومت پايدار دست يابند. از ويژگيهای بارز ناپايداری قدرت در اين دوران، اين بود که ساختار قومی حاکم هرگز برای خود شريکی نگرفت که در قدرت با او عادلانه سهيم شود و پايههای گستردهای برای حکومت به وجود آورد. بنابراين، هر يک از گروههای مجاهدين که به قوميتهای خاص تعلق داشتند، در صدد برآمدند تا اقتدار بيشتری در دولت داشته باشند. اين تمايل، انگيزه آغاز جنگهای خونين داخلی شد که در فرجام به ويرانی کابل نيز منتهی گشت.
از آنجا که بنيادهای نوين حکومت نوپای اسلامی به دليل فقدان تجربه کافی، توان مديريت بهينه سياسی را از کف داد، سرانجام، نا امنی به بارآمده از جنگهای داخلی زمينه را برای حکومت قشر متحجر و سختگير طالبان فراهم آورد.
در حال حاضر، طالبان نيز سعی دارند تا با اقدامات جنگ افروزانه، نوعی صلحی توأم با زور را حکمفرما کنند، اينجاست که ديگر اثری از صلح واقعی با استفاده از روشهای مسالمت آميز ديده نمیشود.
جنبه ديگری که بايد در بررسی عوامل بازدارنده صلح در افغانستان، مورد توجه و تأمل قرار گيرد، مسئلهی دخالت کشورهای بيگانه و نقش سياستهای بينالمللی در اين روند است. درعرصه بينالمللی قضيهی افغانستان، ما شاهد تضاد منافع کشورهای بزرگ و کوچک و بويژه همسايگان هستيم. کشورهای همسايه افغانستان تا آنجا که میتوانند با تحت نفوذ درآوردن جناحهای مختلف درگير در جنگ افغانستان و زير سلطهگرفتن آنها، تلاش میورزند تا نظرات و سياستهای خاص خود را بر آنان تحميل کنند و منافع خود را به دست خود افغانها تحقق و توسعه بخشند. به نظر من، نقش همسايهها و جناحهای افغانی وابسته به آنها، از عوامل بسيار مؤثر بیثباتی و درهم شکستن مذاکرات صلح در افغانستان است.
بنياد وحدت : برای اينکه گفتگوهای صلح و تفاهم افغانها به نتايج مطلوب برسد، رعايت چه نکاتی ضروری میباشد؟
مهديزداه کابلی: چنان که گفته شد، سياستهای بينالمللی قدرتهای جهانی و برخورد منافع و رقابتهای همسايگان افغانستان، هميشه از عوامل تأثيرگذار و گاه بسيار مهم و تعيينکننده در روند صلح افغانستان بوده است. نخست، بايد قدرتهای بزرگ و همسايههای ما بياموزند تا به حاکميت ملی و حق تعيين سرنوشت ملت افغانستان به دست خود آنها احترام بگذارند و در قدم دوم، گروههای متخاصم در افغانستان به سر عقل بيايند و به خود بقبولانند که از انحصارطلبی قدرت دست بردارند و با حسن نيت به پای ميز مذاکره حاضر شوند و با تحمل همديگر به گفتگو بپردازند تا از اين طريق فرهنگ جنگ به فرهنگ صلح تبديل شود.
از آنجا که افغانستان خانهی همه افغانهاست، سرنوشت کشور نيز مربوط به آحاد ملت است؛ بنابراين، شايان ذکر است که در اين راستا، طرح صلح محمدظاهرشاه، پادشاه سابق افغانستان، و تلاشهای فراجناحی افغانهای خيرانديش در جهت تدوير لويهجرگه اضطراری میتواند گامی مهمی برای استقرار صلح و دموکراسی و تحقق آرمان ملت خسته از جنگ باشد.
برگرفته از هفتهنامهی بنياد وحدت، سال ششم، شماره ٢۰٤، پنجشنبه ۳۰ جدی ۱۳٧٨ - مشهد
خوانندگان گرامی، دوستان عزيز
وبلاگ کابلنامه از آغاز انتشار خود کوشيده است تا خوانندگان خود را با تازهترين دستاوردهای پژوهشی محققان و افغانستانشناسان و با آثار و انديشههای نويسندگان برجسته افغانی و خارجی آشنا کند.
اين وبلاگ، با مقالات متنوع خود در اختيار شماست و همه نخبگان افغانستان میتوانند مطالب تاريخيشان را در آن منتشر نمايند.
اجلاسها و ديدگاهها
گفتگو با مهندس مهديزاده کابلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر