احمدشاه ابدالی، در سال ۱۷۴۷ ميلادی دولتی در خراسان [بزرگ] پديد آورد۱ و در آنجا اعلام پادشاهی کرد. در واقع، هدف وی، همانند ديگر مدعيان [قدرت] نظير عليقلیخان برادر زادهء نادر افشار، سلطنت بر تمام ايران بود.۲ اما، پس از چندی، قلمروی که او بر آن فرمان میراند، افغانستان نام گرفت.۳
احمدشاه درانی در فرمانی که در تاريخ ۱۶ شوال ۱۱۶٧ مطابق ۱٧۵۳ م. توسط او صادر شده و در نشريهی فرهنگ ايران زمين منتشر گرديده است، کلمه افغانستان را به کار نبرده و در عوض آرزو کرده است تا به ياری خداوند سراسر ايران را به زير فرمان خود آورد:
... در اين وقت که پروردگار عالم اين دولت خداداد را به نواب همايون ما ارزانی فرموده است، منظور نظر اقدس چنان است که به فضل قادر لم يزل اسرای مسلمان که در عهد نادرشاه گرفتار گرديده نجات از ارض قدس دهيم و در عرض راه تون و قاين و غيره ولايات که به تصرف امنای دولت قاهره در آمده، هرچه اسير مسلمان بود نجات يافته و حال قلعه مشهد را محاصره داريم. انشاالله همين که قلعه فتح شد به کلی کل ايران به تصرف آمد...٤
دانشنامهء بريتانيکا، که يکی از معتبرترين منابع بهزبان انگليسی به شمار میرود، شاهنشاهی احمدشاه درانی را آخرين امپراتوی افغان خوانده است. اين دانشنامه میافزايد:شاهنشاهی احمدشاه درانی پس از امپراتوری عثمانی، دومين امپراتوری جهان اسلام در نيمهء دوم قرن هجده بود که حدود قلمرو آن را از مشهد تا دهلی و از آمودريا تا دريای عرب دربر میگرفت.۵
وقتی که احمدشاه درانی به سلطنت رسيد، در خراسان کنونی، شاهرخ نوادهی نادرشاه افشار به حمايت شاه افغان حکومت میکرد. دکتر محمود افشار در اين باره مینويسد:شاهرخ نوه نادرشاه افشار که در مشهد جانشين جد خود شده از حمايت احمدشاه درانی برخوردار بود.٦
به همينسان، عبدالرضا هوشنگ مهدوی مینويسد:سپاه احمدشاه درانی پس از تصرف هرات به سوی مشهد روانه شده و آن شهر را بدون زد و خورد تصرف کرد، اما به احترام نادرشاه تصميم گرفت خراسان را برای شاهرخ باقی بگذارد، مشروط بر اين که او تفوق افغانها را تصديق کند. شاهرخ قبول کرد و سکه به نام احمدشاه زد و دستور داد در مساجد خطبه به نام او خواندند. احمدشاه يکبار ديگر در سال ۱٧۵۱ م. (۱۱۶٤ه. ق.) به خراسان آمد و اين بار نيشابور و تربت جام و باخرز و خواف و ترشيز را هم تصرف کرد. بار سوم در سال ۱٧۶٩ م. (۱۱٨۳ ه. ق.) وقتی نصرالله ميرزا فرزند شاهرخ علم طغيان برافراشت و به دربار کريمخان زند پناهنده شد، احمدشاه در رأس يک سپاه بيست هزار نفری به مشهد آمد و توانست عليمردانخان حاکم تون و طبس را که طرفدار شاهزادهی ياغی بود شکست دهد.٧
و در کتاب تاريخ وقايع و سوانح افغانستان، که نخستين كتاب از آثار ايرانيان عصر ناصری درباره افغانستان و حوادث آن است، و در سال ۱٢٧۳ق/۱٨۵٧م تأليف شده، آمده است :شاهرخ شاه پسران خود را با جمعی از سادات و علما روانه اردوی احمدشاه نمود و به مصالحهاش راضی ساخت، مشروط و مقرر شد که در ارض اقدس سکه و خطبه به نام وی زده و خوانده شود و مهر فرامين، احکام و ارقام به نام او کنند چنانچه سجع مهر شاهرخی بعد از قبول مصالحه اين بود:
شــاهرخ بر تخــت شاهی تکــيه گاه٨
احمدشاه خرد مندانه، اساس يک امپراتوری بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او متصرفاتش از غرب خراسان تا سر هند و از آمو تا دريای هند گسترش داشت و اين همه را يا با انعقاد پيمان بهدست آورده بود و يا در عمل (به زور شمشير) تصرف کرده بود.٩
الفنستون میافزايد:«به راستی اگر شاهی در آسيا سزاوار احترام ملت خويش باشد، جز احمدشاه کس ديگری نيست»۱۰
آنچه از تاريخ استنباط میشود، حکومت خراسان کنونی، از آغاز شاهنشاهی احمدشاه درانی تا دورهی سلطنت زمانشاه درانی، هميشه تحتالحمايت دولت افغانستان بوده است. هوشنگ مهدوی مینويسد:پس از مرگ احمدشاه درانی پسرش تيمورشاه جانشين او شد (۱٧٧۳-۱٧٩۳ م.) تيمورشاه هم سه بار به خراسان لشکر کشيد و هربار پس از تصرف مشهد و اخذ خراج و ماليات به افغانستان مراجعت کرد. بهاين ترتيب شاهرخ بهصورت تحتالحمايه و خراجگزار افغانها درآمده بود و مدت نيم قرن بر خراسان سلطنت کرد.۱۱
مهديزاده کابلی درباره سنگبنای جدايی خراسان کنونی از پيکر افغانستان مینويسد:اما، در سال ۱٢۱۰ه. ق. آقامحمدخان، بنيانگذار سلسلهی قاجاريه، پس از تاجگذاری، به ظاهر جهت زيارت امام رضا عزم خراسان کرد و در واقع هدف وی تصرف گنجينهها و جواهرات نادرشاه از بازماندگان او بود. شاهرخ به پيشباز خان قاجار رفت؛ ولی خان سنگدل او را به دست شکنجه سپرد. شاهرخ بر اثر اين شکنجههای سخت جان داد. اما فرزندش نادرميرزای افشار که چنين عقوبت سختی را در مورد پدرش شاهد بود، به افغانستان پناهنده شد و با حمايت شاه افغان مجدداً موفق به تصرف مشهد گرديد.۱٢
علیاکبر بينا، دانشمند ايرانی، در اين باره چنين مینگارد:آخرين حريف مهم فتحعلیشاه، نادرميرزا پسر شاهرخ نوة نادر افشار بود. هنگامی که آغامحمدخان در خراسان شاهرخ را شکنجه میداد، پسرش پدر را در چنگ دشمن قهار تنها گذاشته به افغانستان پناه برد. نادرميرزا همين که خبر قتل اولين سلطان قاجار را شنيد به تحريک زمانشاه افغانستان را ترک کرده به خراسان آمده و مشهد را تصرف نمود. فتحعلیشاه برای اخراج نادرميرزا و استقرار نفوذ دولت مجبور شد به سمت خراسان لشکرکشی کند. شهرهای نيشابور و تربت حيدريه در مقابل حملات سپاهيان فتحعلیشاه تسخير شد و وقتی قوای دولتی به دروازههای مشهد رسيد، نادرميرزا در نتيجة فشار متنفذين شهر را رها کرده و در حين فرار دستگير شد و او را غل و زنجير کرده به تهران آوردند و در آنجا به فرمان فتحعلیشاه خفه شد (۱٧٩٩ م./۱٢۱٤ ه. ق).۱٣
پس از تسخير خراسانکنونی توسط دولت قاجاريه، دولت افغانستان با فرستادن سفير بهدربار شاه قاجار خواهان واگذاری مجدد خراسان بهدولت افغانستان میگردد. رضاقلیخان هدايت، مورخ دورة ناصرالدينشاه قاجار، اين ماجرا را چنين تعريف میکند:در آغاز سال ۱٢۱٤ هجری، طرهبازخان افغان بهاشاره زمانشاه افغان از جانب وفادارخان وزيراعظم او بهعزم ملاقات صدراعظم ايران اعتمادالدوله حاجی ابراهيم خان شيرازی وارد دارالسلطنه ری که تختگاه پادشاه قاجار بود گرديد. پس از ملاقات و مقالات معلوم شد که شاهزمان توقع کرده که خراسان را بهوی بازگذارند و ساير بلاد ايران چنانکه در عهد حسنخان قاجار و کريمخان زند در تصرف پادشاهان ايران بوده برقرار باشد. چون اينگونه تمنا زياده از شأن شاهزمان بود، باعث تغيير مزاج هاج صاحب تخت و تاج گرديده، جواب مقرر شد که منظور نظر ما آن است که هرات و مرو و قندهار و بست و قصدار و سيستان و زميندار چنان که در دولت صفويه از اضافات و ملحقات دولت عليه ايران بوده اکنون از تصرف متغلبان انتزاع فرماييم. خراسان خود خانه قديم آبا و اجداد ما است. اگر خراسان نه از اجزای ايران بودی چه واقع گرديده که مزار جد بزرگوار ما در خارج طوس معروف اهالی روم و روس است.۱٤
زمانشاه در نامة خود در خصوص ادعای فتحعلیشاه بر سرزمين خراسان که در نوشتههای مقامهای انگليسی آن روزگار «خراسان مستقل» ناميده شده، اينگونه پاسخ میدهد:آنچه دربارة مضجعة جد خود در خراسان خاطرنشان داشتهايد، پيداست که اين ملک محروس و موروث من و تست، اما فیالحال رفعت و منرلت سيف و سنان اگر شأن تو را سزاست از آن تو خواهد بود و اگر بر شأن سکندرنشان ما گوارا است به جوهر ثبات و عزم من تعلق خواهد گرفت. تو از خدعه و هرزهدرائی عزم تصاحب داری و من از جوهر سيوف و جانبازی آن را در تصرف دارم. اين ملک محصول شمشير اجداد خجسته بنياد من است. نشانة قبر جد تو، ملک محروسة خراسان را در قيد و ضبط و عمل و دخل تو نمیآورد.۱۵
عزيزالدين پوپلزايی، در ادامه میافزايد:سرانجام نيروهای فتحعلیشاه در سال ۱٢۱۶ ه. ق/۱٧٩٩ م. مشهد را گشود و حاکم دستنشاندة از سوی افغانستان را از ميان برداشت.۱۶
و غلام محمد غبار، جدايی خراسان کنونی از قلمرو درانيان را در سال ۱٨۰۳ م. میداند:خراسان کنونی در دورة شاهمحمود ابدالی (در سال ۱٨۰۳ م.) بهدست حکومت قاجاريه ايران افتاد.۱٧
بدينترتيب، در نهايت خراسان بزرگ تجزيه شد و خراسان کنونی از پيکر افغانستان جدا گشت.- ۱- مهديزاده کابلی، درآمدی بر تاريخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول - زمستان ۱۳۷۶ خورشيدی، ص۱
٢- اطلاعات سياسی و اقتصادی، شماره ۲۲۵، ص۳۸
٣- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص۱
۴- جاويد، دکتر عبدالاحمد، اوستا، سويد: شورای فرهنگی افغانستان، چاپ ۱٩٩٩ م. ص ٤٨
۵- مهديزاده کابلی به نقل از : دانشنامه بريتانيکا
٦- افشار يزدی، دکتر محمود، افغان نامه، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول - ۱۳۵٩ ش. ج ۱، ص ٢۶۵
٧- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاريخ روابط خارجی ايران، تهران: چاپ سوم - ۱۳۶٤ ش. ص ۱٧٨
٨- علیقلی ميرزا (اعتمادالسلطنه)، تاريخ وقايع و سوانح افغانستان، تصحيح ميرهاشم محدث، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ دوم-۱۳٧۶، ص ۴؛
٩- الفنستون، بيان سلطنت کابل (افغانان)، ترجمه آصف فکرت، مشهد، ص٤٩٦
۱۰- همانجا، ص ٣٨١
۱۱- تاريخ روابط خارجی ايران، ص ۱٧٨
۱٢- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٧٩
۱۳- بينا، علیاکبر، تاريخ سياسی و ديپلوماسی ايران،ج ١، صص ۵۴ و ۵۵
۱۴- هدايت، رضاقلیخان، روضةالصفای ناصری، قم: ۱۳۳٩ ش. ص ٢۶۱
۱۵- پوپلزايی، عزيزالدين، درةالزمان فی التاريخ شاهزمان، کابل: ۱۳۳۵ ش.، ص ٢۳٨
۱۶- همانجا، ص ٢۳٨
۱٧- غبار، غلاممحمد، افغانستان در مسير تاريخ، قم: انتشارات پيام مهاجر، چاپ دوم ۱۳۵٩ ش.، ص ۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر