مهديزادهکابلی، ۳۱ مه ٢۰۰٨ - ۱۱ خرداد ۱۳٨٧؛ درسدن
- اشاره: اين بحث مربوط به جغرافيای تاريخی افغانستان است و کاری به حدود کنونی و جغرافيای جاری آن ندارد. بنابراين، منظور از نامهای تاريخی افغانستان نيز تطبيق اين نامها با جغرافيای سياسی امروزی افغانستان نيست، زيرا، حدود و وسعت اين سرزمين با نامهای مختلف بارها در طول زمان تغيير پذيرفته است. از آنجايی که پاسداری از ميراث تاريخی، فرهنگی و مدنی، نامهای تاريخی را نيز شامل میشود، در مورد کاربرد اين نامها، ميان ايرانیها و افغانها اختلافنظر فاحش وجود دارد و هر کس به فراخور بينش و نگرش خود دربارة آنها سخن میگويد. بنابراين، مطلب اين است که نخست بايد ديد، اين نامها چيست، و از لحاظ جغرافيايی تاريخی، جايگاه آنها کجا است. در اينجا، گرچه به تشريح جداگانه هر يک از اين اسامی براساس اسناد و منابع مختلف تاريخی پرداخته میشود، اما بیترديد نمیتوان انتظار داشت اين نوشتار همهی ابهامها يا اختلافنظرها در اين زمينه را بزدايد و چه بسا در برخی موارد بتوان در آن کمبود يا سهوی يافت؛ چرا که هنوز منابع و مدارک و اسناد فراوان ديگری نيز در اين باره هست که بايد بررسی و کاوش شوند و بويژه بايد توجه داشت که بحث حاضر به منظور مقدمه مطرح شده است و سپس دامنهای بررسی آن توسعه خواهد يافت:
نام افغانستان، هرچند از لحاظ کاربرد سياسی آن جديد است؛ اما اين سرزمين کهن بوده و طی قرون متمادی با حدود مختلف بهنامهای گوناگون ياد شده است، که مهمترين آنها آريانا، خراسان و افغانستان است.[۱]
دائرةالمعارف آريانا
مینويسد:«کشوری که در تاريخ معاصرجهان به نام افغانستان ياد میشود، در قرون وسطی بهاسم خراسان و در عهد باستان بهنام آريانا شهرت داشت.»[٢] آريانانخستين نام سرزمين کهن افغانستان در ريگ ودا، که به زبان سانسکريت میباشد، آريا ورتا (Arya Verta) ياد شده است که به معنای جايگاه و چراگاه آرياهاست. اين نام به زبان اوستايی ايريانه ويجه (Aryana Vaeja) میشود[۳] و در کتب يونانی بهصورت آريانا (Aryana) آمده است. به گفتة دکتر ذبيحالله صفا، اين همان نامی است که در زبان پهلوی به شکل اِران (ايران با يای مجهول) آمده و در دوره اسلامی، ايران (با ياء معلوم)خوانده شده است.[٤]
بيشتر مورخان افغان توافق دارند که آريانا (ايران) نام سرزمين افغانستان در عهد باستان بوده است. اين نظر، نه تنها مخالف اسناد و مدارک تاريخی نيست بلکه برخلاف نظر خاورشناسان غربی و تاريخنگاران نامدار ايرانی هم نيست.
اراتستن [Eratosthene (٢٧۶- ۱٩۶ ق. م.)]، اولين نويسنده يونانی است که اسم آريانا را برای سراسر سرزمينهای ميان بيابان مرکزی ايران تا رود سند بهاستثنای باختر (بلخ) و سرزمينهای شمالی اطلاق کرده است.[۵] به گفتة ريچارد ن. فرای، بهکاربردن نام آريانا توسط اراتستن و نويسندگان بعد از او، برای بيشتر بخشهای مشرق ايران [يعنی افغانستان و سرزمينهای پيرامونش] جز باختر نشان میدهد که اين اصطلاح را برای نماياندن سرزمينهای غيريونانی استعمال کردهاند. [۶]
اما، استزابون[(۶۳/۶٤ ق.م ـ ٢۱م) Strabo]، جغرافیدان معروف عهد قديم يونان، که اندکی بعد از سقوط دولت يونانی باختر میزيست و از افغانستان امروزی با نام آريانا ياد کرده، باختر (بلخ) و سغد را هم جزئی از آريانا بهشمار آوردهاست.[٧]
کلاوديوس بطلميوس [(٨۳-۱۶۱ م.) Claudius Ptole Maeus]، رياضیدان، جغرافیدان و ستارهشناس که در اسکنريه مصر زندگی میکرد، نيز از سرزمينی که در جنوب هندوکش بين کوير نمک ايران کنونی در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، بهنام آريانا ياد کردهاست.[٨]
ميرغلاممحمد غبار، تاريخنگار معاصر افغان، از شهرهای آريانا چنين نام میبرد: «باختر (بلخ، تخار، مرو)،آريا (هرات)، خوارزميش (خوارزم)، پارتيا (ولايات طوس و نيشابور)، آراکوسيا (قندهار)، کارامانيا (کرمان)، سکاستين يا درانگانيا (سيستان)، گدروسيا (بلوچستان)، پاکتيا (ولايات خوست، سند)، گندهارا (ولايات پشاور تا کابل)، پروپاميس (غور و هزارهجات).»[٩]
افق جغرافيايی اوستا، کتاب مقدس زرتشتيان، نيز محل ايريانه ويجه (آريانا = سرزمين اصلی آريايیها) را که زادگاه زرتشت هم بهشمار میرود، در گستره جغرافيای تاريخی افغانستان قرار میدهد.[۱۰]
در فرگرد اول ونديداد، از شانزده شهر آريايی ياد شده که در سر اين شهرها ايريانه ويجه يعنی نخستين سرزمين آريايیها قرار گرفته است. پس از آن از شهرهای سغده (سغديان يا سغد)، مورو (مرو)، بخدی(بلخ)، نيسايه (نواحی بين بلخ و هرات، يعنی ميمنه)،هرويو (هرات)، وئهکرته (کابل)، اوروه (روه يعنی سرزمين پکتيکا يا عزنه و يا طوس)، خننتا يا وهرکان (گرگان)، هراويتی (حوزه ارغنداب يا قندهار)، هائتومنت (وادی هيرمند)، رگا يا راغه (ناحيه راغ در بدخشان يا ری)، شخر يا چخر يا کخر (غزنه يا شاهرود)، وارنا يا ورن (باميان يا وانای وزيرستان يا صفحه البرز يا خوار)، هپت هيندو (پنجاب) و رانگه يا رنگا (محل آن معلوم نيست) سخن رفته است.[۱۱]
البته بيشتر اين شهرها در نواحی مختلف افغانستان قرار دارند. «پارهای از آنها، اگر در تطبيق آنها خلط و اشتباه روی نداده باشد، مربوط به ايران کنونی هستند. اما ممکن است، اين نامها بعدها در شمار شهرهای مزدا آفريده اوستايی وارد شده باشد.»[۱٢]
اصطلاح آريانا اندکی بعد گويا برای سراسر قلمرو دولت پارتيان نيز بهکار رفتهاست، اما محرز نيست.[۱۳] ريچارد ن. فرای میافزايد: «چون پارتيان بهجهانگيری پرداختند،پنداری اصطلاح آريانا چنانکه در منابع يونانی آمدهاست،نيز گسترش يافت و آن را آريای بزرگ خواندند که برابر است با ايرانشهر،اصطلاحیکه ساسانيان برسرزمينهای زير فرمان خوداطلاق کردند.»[۱٤]
با اين وصف، برای نخستين بار در دورهی ساسانيان است که ترجمهی کلمهی اوستايی ايريانه (=آريانا؛ اسم قديم افغانستان امروزی)، به زبان پهلوی به شکل اران (ايران با تلفظ ياء مجهول) درآمده است.[۱۵]
دراينجا، نکتة جالب توجه آن است که واژهی ايران در منابع پهلوی که اکثراً در اواخر عهد ساسانی يا کمی بعدتر از آن از روی متون بر جای ماندهی اوستا برگردان شده بودند، بيشتر به خراسان بزرگ گفته میشد و اين سرزمين عبارت بود از «آريانای باستان» که محل ظهور و نشو و نمای قهرمانان داستانهای آريايی بوده و اکنون افغانستان ناميده میشود. همانطوری که منظور آنها از توران، نواحی ماورای جيحون يا همسايههای شمالی افغانستان بوده است.[۱۶]
با اين حال، اگرچه امروز ملت ايران کشور خود را ايران مینامند، اما نبايد تصور کرد که کشور آنها در گذشته نيز بدين نام ناميده میشد. زيرا، مفهوم تاريخی کلمهی ايران، چه در نزد قدما و چه در پيش معاصرين جدا از مفهوم استعمال سياسی امروزی آن (ايران کنونی) بوده و هست. چنانچه، بنابر اسناد و مدارک عهد باستان، قلمرو اصلی دولتهای پيش از اسلام ايران، به طور مسلم نام يا نامهای ديگری جز ايران داشته است.[۱٧] به گفتهی شادروان دکتر محمود افشار يزدی، در زمان هخامنشيان دولت آنروز ايران را پارس میگفتند.[۱٨] چه در کتيبههای هخامنشی و چه در کتابهای تورات و تاريخهای يونانی و رومی پارس نوشتهاند. اخيراً دکتر احسان يارشاطر، يکی از برجستهترين ايرانشناسان ايرانی، گفته است: «کشور ما را پارس (Persia) بناميد نه ايران».[۱٩]
پانويس[۱] درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۵
[٢] دائرةالمعارف آريانا، ص ۱٧
[۳] Michael Witzel believes that Airyanem Vaejah was located in what are now the cool highlands of central Afghanistan "with ten months of winter".
[٤] حماسهسرايی در ايران، ص ۴۴ ؛ همچنين ر. ک. به درآمدی بر تاريخ افغانستان، صص ٢٢ و ٢۳
M. Witzel, "The Home Of The Aryans", Festschrift J. Narten = Münchener Studien zur Sprachwissenschaft, Beihefte NF 19, Dettelbach: J.H. Röll 2000, 283-338. Also published online, at Harvard University[۵] درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۶؛ همچنين ر. ک. به رساله خراسان، نگارش ميرغلام محمد غبار
[۶] ميراث باستانی ايران، ص ٢٩۶
[٧] درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۶؛ جغرافيای استرابون (متن انگليسی)، کتاب ۱۵، فصل ٢، صص ۱٢٩-۱۳۰
[٨] ر. ک. به مقاله تاريخ سياسی افغانستان، در سايت اينترنتی «شبکه اطلاع رسانی افغانستان» (بخش اطلاعات عمومی، تاريخ)
[٩] رساله خراسان
[۱۰] افغانستان مهد آيين زرتشت، ص ٨٩
[۱۱] همانجا، صص ٨٩-٩۰
[۱٢] تاريخ مردم ايران (ايران قبل از اسلام)، صص ۳٢-۳۱
[۱۳] درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۶
[۱٤] ميراث باستانی ايران، ص ٤
[۱۵] درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٢٢
[۱۶] همانجا، ص ٢۳.
[۱٧] همانجا، ص ٢٢.
[۱٨] افغاننامه، ج ۱، ص ٢۶۵.
[۱٩] «کشور ما را پارس بناميد نه ايران»، نوشته دکتر احسان يارشاطر، ترجمه سالم سپارتک، سايت نی، شماره پنجم، سال چهارم، پائيز ۱۳٨۵ ه. ش.
- مهديزاده کابلی، درآمدی بر تاريخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول - زمستان ۱۳۷۶ خورشيدی. دائرةالمعارف آريانا، کابل: انتشارات انجمن تاريخ افغانستان، چاپ ۱۳۴۴ ه.ش. صفا، ذبيحالله، حماسهسرايی در ايران، تهران: انتشارات اميرکبير، چاپ سوم - ۱۳۵٢ ه.ش. غبار، ميرغلاممحمد، خراسان، کابل: دلو ۱۳٢۳ خورشيدی. فرای، ريچارد ن. ميراث باستانی ايران، ترجمه مسعود رجبنيا، تهران: چاپ سوم - ۱۳۶٨ ه.ش. مهديزاده کابلی، خوراسان بزرگ مهد آيين زرتشت، مشهد: نشر نوند، چاپ اول - ۱۳٨۱ ه.ش. زرينکوب، عبدالحسين، تاريخ مردم ايران، تهران: انتشارات اميرکبير، ۱۳۶۴ ه. ش. افشار يزدی، محمود، افغان نامه، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول، ۱۳۵٩ ه. ش.
- نامهای تاريخی افغانستان: قسمت دوم، قسمت سوم، قسمت چهارم