خوانندگان گرامی، دوستان عزيز

وبلاگ کابل‌‌نامه از آغاز انتشار خود کوشيده است تا خوانندگان خود را با تازه‌‌ترين دستاوردهای پژوهشی محققان و افغانستان‌‌شناسان و با آثار و انديشه‌‌های نويسندگان برجسته افغانی و خارجی آشنا کند.

اين وبلاگ، با مقالات متنوع خود در اختيار شماست و همه نخبگان افغانستان می‌‌توانند مطالب تاريخيشان را در آن منتشر نمايند.


نام‌های تاريخی افغانستان [۴]

نام‌های تاريخی افغانستان

(قسمت چهارم)
افغانستان

اين بخش را با شعر زيبای از شادروان قاری عبداله آغاز می‌کنم:

وطـن ای نکــو نامـت افغانســتان
هوايت خوش و منظــرت دلســتان
روان بخــش دلهاست بوم و بــرت
سـر الفـت مـا و خــاک درت
[۱]

سرزمين افغانستان کنونی، هرچند با پيشينه‌ی کهن در تاريخ جنوب غرب آسيا می‌درخشد،[۲] ولی نام افغانستان فقط از اواسط قرن هيجدهم ميلادی يعنی از هنگامی که برتری سياسی و نظامی قوم افغان بر ساير اقوام ساکن در آنجا استوار گرديد و وحدت سياسی کشور مجدداً احياء گشت، «بواسطه کثرت جمعيت آن قوم به تمام کشور اطلاق شد»[۳] و سرانجام در قرن نوزدهم ميلادی شهرت يافت.[۴]

واژه‌ی «افغانستان»، يک اسم مركب فارسی دری است، که از تركيب نام «افغان» و پسوند مكانی «ستان» ساخته شده است. اين کلمه، به معنای «سرزمين افغان‌ها» ست، که سير تاريخی مشابهی همچون واژه «افغان» را پيموده است.[۵]

«افغانستان» به معنای «دولت و كشور افغانان» و يا «كشوری كه تحت سلطنت سلاطين افغان متحد شده است»[۶] از واژه‌ی «افغان» كه معرب «اوغان» است[٧] مشتق شده است. برخی بر اين باور هستند که «افغان» در ابتدا «اغوان» از ريشه‌ی آريايی بوده است و به مرور زمان «اوغان» و سپس «افغان» شده است.[۸]

در واقع، اين واژه ريشه‌ی بسيار كهن تاريخی داشته و حتی پيش از اسلام در آثار کهنی چون مهابهاراتای هندوان و آثار چينيان به‌صورت «اپاگانه» و «اپوکين» ذکر شده است.[٩] به‌گفتة گرگوريان، ‌برای بار اول، به کلمة افغان، در قرن ششم ميلادی، «وراهامهيرا» (Varaha Mihira)، منجم هندی، در کتاب خود «پرهات سام ميتا» (Brhat Samhita)، به‌شکل «اواگانا» (Avagana) اشاره کرده است. پس از او، در قرن هفتم ميلادی، هيوسان تسانگ (Hsuan Tsang)، زاير چينی، از مردمی به نام «اپوکين» ياد می‌کند که منظورش افغانها است. نامبرده محل سکونت آنها را در اطراف کوه‌های سليمان نشان می‌دهد و می‌گويد: «افغانها بطور طبيعی مردمان سخت‌سر و پرخشونت هستند، اطوار و کردار آنان ناهنجار است، ولی بسيار باايمان و درستکار و از همسايگان خود بسيار بلند همت‌تراند».

در دورة اسلامی، نيز كلمه‌ی «افغان» نخستين‌بار در قرن چهارم هجری در مورد برخی از قبايل پشتون منطقه‌ی شرق خلافت اسلامی در آثار نويسندگان مسلمان به کار رفته است.[۱۰] اين کاربرد، ابتدا در کتاب «حدود العالم»[۱۱]، سپس در «تاريخ يمينی»[۱۲] و «تاريخ بيهقی»[۱۳] به چشم می‌خورد.

حدود هفتصد سال پيش، ابن بطوطه، در سفرنامه‌ی خود، پس از شرح سفرش به بلخ و غزنين و پروان و... می‌نويسد:

سپس به كابل مسافرت كرديم، در گذشته‌های دور در اينجا شهر بسيار بزرگی قرار داشت كه اكنون فقط قريه‌ی از آن باقی مانده است... در شهر مردمانی از عجم زندگی می‌كنند كه «افغان» نام دارند. افغانان كوهستانها و گردنه‌های مستحكمی در اختيار دارند و مردمانی بسيار شجاع و قويی هستند...
كابل از قديم پايتخت ملوك و شاهان افغان بوده است، در اين شهر دير شيخ اسماعيل افغانی كه شاگرد يكی از اوليای بزرگ به نام «شيخ عباس» بوده واقع شده است...
[۱۴]

پس از آن، نويسندگان بسياری اين نام را ثبت و ضبط كردند و به‌تدريج، بر دايره‌ی نفوذش افزودند تا جايی كه در قرن دهم هجری نام قسمت بزرگی از قبايل پشتون اين منطقه شد و تمام قبايل ابدالی را در برگرفت. در قرن دوازدهم، واژة «افغان» اسم تمام قبايل پشتانه‌ی «افغانستان» اعم از «ابدالی» و «غلجائی» گرديد. و در سده‌ی سيزدهم، وسعت معنايی آن به‌اندازه‌ای گسترده شد كه عنوانی ملی برای تمامی مردم افغانستان اعم از پشتون، تاجيك، بلوچ، هزاره و غير آن گشت و جايگزين هويت پيشين «خراسانی» گرديد.[۱۵]

اما کلمة افغانستان، به مثابة جا و مکان قبايل افغان (پشتون‌ها)، نخستين‌بار در تاريخنامة هرات، تأليف سيف هروی در اوايل سدة چهاردهم ميلادی، ذکر شده است.[۱۶] دکتر احمد جاويد می‌گويد:

در کتاب تاريخنامه هرات سيفی هروی، ۳۶ مرتبه کلمه افغانستان و دو مرتبه هم کلمه اوغانستان به کار رفته است. اما به محدوده کوچک در نواحی بنُو وزيرستان و اطرافش يعنی شهرهای در جنوب افغانستان، اطلاق می‌شده است.[۱۷]

معين‌الدين محمدزمچی اسفزاری، دانشمند قرن نهم، در کتاب «روضةالجنات» خود، واژة افغانستان را با مضاف‌های مانند «ديار افغانستان»[۱۸]، «ولايت افغانستان»[۱٩] و «افغانستان»[۲۰] آورده است و از آن جمله است[۲۱]:

امراء گفتند که اسفزار و فراه و سجستان تا حدود افغانستان از توابع هرات است...[۲۲]

باز همو ‌گويد:

محمد خدابنده الجايتو امر کرد که ... کشور هرات با ولايات آن از دريای آمو تا شرقی‌ترين نقطه افغانستان بوی [غياث‌الدين] داده شود.[۲۳]

در تزک منسوب به تيمورکورگان آمده است:

و کنکاش ديگر که در تسخير ممالک سيستان و قندهار و افغانستان کردم...[۲۴]

مولانا کمال‌الدين عبدالرزاق سمرقندی هروی در کتاب خود تحت عنوان «مطلع سعدين و مجمع بحرين»، اين سرزمين را بخشی از قلمرو تيموريان هرات دانسته است. او می‌نويسد:

ذکر توجه امير تيمور کورگان به سيستان، قندهار و افغانستان...[۲۵]

ويا:

موکب همايون از جيحون عبور نموده ولايت قندهار و کابل و غزنين تا کنار سند و افغانستان که در زمان حضرت صاحبقران...[۲۶]

و نيز بابر که در قرن نهم می‌زيسته، چندين‌بار نام افغانستان را در تزک خود با همان محدوده جغرافيايی به کار برده است[۲۷] و در تاريخ فرشته آمده است:

... مردم کابل و خلج به جا و مقام خود رفته، هرکه از ايشان می‌پرسيد که احوال مسلمانان کوهستان به کجا رسيد و چه صورت پيدا کرد؟ ايشان جواب می‌دادند که کوهستان مگوييد، افغانستان بگوييد که جز افغان و غوغا در آنجا چيزی ديگری نيست. ظاهراً بدين سبب مردم به زبان خود امکنه ايشان را افغانستان و وجود ايشان را افغان می‌خوانند.[۲۸]

اما سلطان محمد درانی، مؤلف کتاب «تاريخ سلطانی»، افغانستان را بين هندوستان و ايران و ترکستان می‌خواند.[۲٩]

با اين حال، واژة افغانستان به معنای «محل سکونت افغان‌ها»، پيش از تأسيس دولت احمدشاه درانی نيز وجود داشته است، منتها شايد درگذشته فقط محل سکنای طائفه يا طوائف پشتون در خراسان بزرگ را هميشه يا گاهی افغانستان می‌ناميده‌اند.[۳۰] چنان که براساس نظر عبدالحی حبيبی، کلمة افغانستان، به هنگام هجوم چنگيز و زمان آل کرت و غوری‌ها، تنها به ناحيه يا نواحی‌ای گفته می‌شد که افغان‌نشين (پشتو زبان) بوده است. او می‌نويسد:

نام افغانستان بار اول در تاريخ از همين زمان ذکر شده... در آن وقت کلمة افغانستان بر سرزمين بين قندهار و غزنی تا دره سند اطلاق می‌شد.[۳۱]

مؤلف کتاب «مآثرالامرا»، که معاصر احمدشاه درانی بود، ذکری از افغانستان دارد و می‌نويسد:

شاه بيگ خان حسب حکم در سنه ۱۰۱۶ از قندهار به کابل رسيد، ملازمت جنت مکانی دريافت و به منصب پنجهزاری و خطاب خان دوران و صاحب صوبگی کابل و ضبط افغانستان مباهی گشته از حسن ابدال رخصت تعلقه يافت.[۳٢]

و ملافيض محمد کاتب، نويسندة نامور کتاب «سراج‌التواريخ» می‌نويسد:

اين مملکت... در زمان اعليحضرت احمدشاه که در سال ۱٧٤٧ ميلادی مطابق ۱۱۶۰ هجری بر اريکه سلطنت جلوس کرد، زياده‌تر موسوم به افغانستان شد. [۳۳]

اگرچه، به‌گفتة ميرمحمدصديق فرهنگ، واژة «افغانستان» به‌عنوان نام رسمی اين کشور، شايد بار اول در سال ۱۸۰۱ ميلادی در قرارداد ميان انگلستان و ايران، در مورد قلمرو دولت درانی به کار رفته باشد[۳٤]، اما دکتر جاويد می‌نويسد:

با مراجعه به متن انگليسی معاهده ملاحظه می‌شود که کلمه افغانستان به‌کار نرفته، بلکه خاک افغان يا سرزمين افغان گفته شده است.[۳۵] اما، آقای محمود محمود، آن را در کتاب خود[۳۶] به کلمة «افغانستان» برگردان کرده‌است.
در واقع، اولين‌بار اين کلمه در مادة هفتم قرارداد سال ۱٨۳٨ م. بين انگليس‌ها و شاه شجاع به صورت رسمی به کار رفته است.
[۳٧]

او در کتاب خود، تحت عنوان «اوستا» که در سال ۱٩٩٩ م. به نشر رسيده است، از زبان ميرغلام‌محمد غبار می‌افزايد:

هنگامی که شاه‌شجاع ابدالی، پادشاه مخلوع افغانستان، در پنجاب مقيم بود و برای تصاحب دوباره تاج و تخت با دولت سيک پنجاب و حکومت هند بريتانوی داخل معاهده مشهور لاهور به تاريخ ٢۳ ربيع‌الاخری ۱٢۵٤ هجری مطابق ٢۶ ژوئن ۱٨۳٨ ميلادی گرديد و متعاقباً مطالب خود را طی دو يادداشت توسط مکناتن، نماينده انگليسی و مستر «ويد» نماينده سياسی برای گورنر ژنرال هندوستان لارد اکلند فرستاد، لارد نامبرده در پاسخ خود به تاريخ ۱۶ آگست ۱٨۳٨ م. مطابق ۱۵ جمادی‌الاول ۱٢۵٤ هجری، راجع به ماده سوم پيشنهاد شاه‌شجاع چنين نوشت: «اخلاص گزين را بخوشی و رغبت مالا کلام اين معنی منظور است که در ميان [انگليس‌ها] و مردم ولايت افغانستان چه از سپاه و چه از رعيت بدون مرضی و صلاح آن خاندان عزوعلی امری بوقوع نيايد.»
ظاهراً اين اولين بار در مکاتبات رسمی و سياسی افغانستان و انگليس است که نام افغانستان در عوض خراسان دوره اسلامی ذکر و قيد گرديده است. پس از آن، معاهده قندهار، در تاريخ ٢٢ صفر ۱٢۵۵ هجری مطابق ٧ مه ۱٨۳٩ ميلادی بين شاه‌شجاع و مکناتن نماينده گورنر ژنرال هند منعقد شد و باز اسم افغانستان در دو ماده آن به قرار زير ذکر گرديد: «ماده سوم: ... شاه محتشم اليه [شاه‌شجاع] گاهی احدی را از قوم و اهل فرنگ در زمره نوکران منتظم و منسک نخواهند کرد و کسی را از اهل فرنگ اجازه اقامت به ملک افغانستان بدون اطلاع و استرضای سرکار، انگليس اعطا نخواهد فرمود...»
از اين تاريخ به بعد است که رسماً اسم افغانستان در مورد خراسان اطلاق شد و تا امروز نام کشور ما محسوب می‌گردد.
[۳٨]

به هرحال، يک نکته را نبايد فراموش کرد و آن اينکه نمی‌توان کاربرد کلمة «افغانستان» برای ناميدن اين کشور را در يک قرارداد رسمی خلق‌الساعه تلقی کرد. بنابراين، می‌بايست اين نام يک کاربرد قبلی داشته بوده باشد تا در اين قراردادها به کار رود.

در متن نامه زمان شاه که عنوانی وزير اعظم عثمانی در محرم ۱٢٤۳ هجری در مدينه منوره تحرير شده و در شماره ٢۵٢ سال ۱۳٤۳ ش. در مجله آريانا متشر گرديده است، کلمة افغانستان نيست؛ اما از کشور افغان ياد شده است.

همچنين، اعتضادالسلطنه علی‌قلی ميرزا که در ايام شهزادگی محمدشاه قاجار، در رکاب او به هرات رفته بود، کلمة افغانستان را در کتاب «اکسيرالتواريخ»، در عهد شاه‌محمود سدوزايی، به کار برده و هم از کشور افغان ذکر کرده است:

پـرداخت بيکباره همه لشـکر خوارزم
در زير سم پاره همه کشور افغان
[۳٩]

در قرن يازدهم هجری خواجوی ملزی، نويسندة «تاريخ افاغنه» که مشهور به «تواريخ خان کجونی» است، می‌نويسد:

واقعات صوبه سرحد را يکی از اجزای حوادث افغانستان بيان می‌کنند...[۴۰]

در سال ۱٧٨٩ م. جورج فاستر، يکی از مأموران هند شرقی، در زمان سلطنت تيمورشاه درانی از کابل ديدن می‌کند و آن را وصف می‌نمايد. او در سياحتنامة خود، کلمه افغانستان را نيز به کار می‌برد، اما حدود آن را مشخص نمی‌کند.[۴۱]

به‌هرحال، سفرنامه او قديم‌ترين کتاب خارجی است که در آن واژه افغانستان به کار رفته است. سالها بعد، مونت الفنستون در مورد نام افغانستان به منبع قديم انگليسی اشاره می‌کند، که به‌گفتة دکتر جاويد، ظاهراً کتاب فاستر است[۴٢] و به‌همين جهت، الفنستون می‌گويد که من در آينده اين نام را به کار خواهم برد.[۴۳] او می‌نويسد:

افغانان نام عمومی برای کشورشان ندارند؛ اما «افغانستان» که محتملاً نخست در ايران به کار برده شده، مکرر در کتابها آمده است و اگر به کار رود برای مردم آن سرزمين نا آشنا نيست.[۴۴]

همو در جای ديگر می‌افزايد:

نامی که توسط ساکنان اين سرزمين بر تمام کشور اطلاق می‌شود «خراسان» است. اما واضح است که به کاربردن اين نام درست نيست؛ زيرا از يک سو، تمام سرزمين افغانان در محدوده خراسان نيست و از سوی ديگر، در بخش مهمی از آن ايالات، افغانان ساکن نيستند.[۴۵]

نا گفته نماند، هرچند، نام افغانستان در قرارداد ۱٨۰٩ ميلادی ذکر نشده و يا در نقشه‌ای که از همان سال در دست است به نام نقشه سلطنت کابل منتشر گرديده است؛ اما، در مراسله شماره ۱٤ که در تاريخ ۳۰ مه ۱٨۰٨ م. نگارش يافته و جز اسناد سياسی خارجی دولت بريتانيا محسوب می‌شود، نام افغانستان ياد شده است.[۴۶]

با اين وصف، شايد در ابتداء اين اسم ميان ساير اقوام اين کشور و حتی بين خود پشتون‌ها چندان استعمال عمومی نداشته و بطور مسلم، مدتی طول کشيده تا مردم به آن اُنس گرفته‌اند. اما اکنون، اين نام برای کشور کهن افغان‌ها نه تنها در خود افغانستان، بلکه در تمام کشورهای جهان شهرت يافته و اسم آشنا است.[۴٧]

پانويس
-------------------------------------------------------------
۱- اوستا، ص ۱۳۱
٢- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۱۵
۳- سراج التواريخ، ج ۱، ص ۳
ادامه‌ی گفتار در دست تهيه است...

جُستارهای وابسته
-------------------------------------------------------------
۱- شاه ترابی، سير تاريخی واژه افغان و افغانستان، سايت پژوهش‌سرای تاريخ افغانستان

پيوندهای مربوط به اين پيام

نام‌های تاريخی افغانستان: قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم


هیچ نظری موجود نیست: