خوانندگان گرامی، دوستان عزيز

وبلاگ کابل‌‌نامه از آغاز انتشار خود کوشيده است تا خوانندگان خود را با تازه‌‌ترين دستاوردهای پژوهشی محققان و افغانستان‌‌شناسان و با آثار و انديشه‌‌های نويسندگان برجسته افغانی و خارجی آشنا کند.

اين وبلاگ، با مقالات متنوع خود در اختيار شماست و همه نخبگان افغانستان می‌‌توانند مطالب تاريخيشان را در آن منتشر نمايند.


معرفی کتاب (٢)



درآمدی بر تاريخ افغانستان

(پيشگفتار)

احمدشاه ابدالی، در سال ۱٧٤٧ ميلادی، دولتی در خراسان پديد آورد که پس از چندی، قلمروی که او بر آن فرمان می‌راند، «افغانستان» نام گرفت. حال آن که در گذشته شايد نام اين سرزمين هيچگاه افغانستان نبود.

به هر حال، جديد بودن نام کشور افغانستان، از يک سو، و سلطه‌ی مؤقت و کوتاه مدت برخی سلسله‌های به اصطلاح ايرانی که در ادوار مختلف، و در نتيجه‌ی اردوکشی‌های استيلاگرانه توسط هخامنشيان و ساسانيان، و ترکتازی‌های صفويان و نادرشاه افشار بر اين کشور بوجود آمده بود، از سوی ديگر، تقريباً مبنای همه‌ی ادعاهای بعدی ايرانيان کنونی مبنی بر وحدت تاريخی ايران و افغانستان و انکار هويت مستقل سياسی افغانستان پيش از بنيان‌گذاری دولت احمدشاه ابدالی شده است. چنان که دکتر مرتضی اسعدی می‌نويسد:

«اين کشور (افغانستان) تنها از سال ۱٧٤٧ م./۱۱۶۰ ه‍. ش. هويت سياسی يافته است»[۱]

حتی تنی از ايرانيان، از اين هم پا فراتر گذاشته، استقلال و جدايی افغانستان از ايران را از عهدنامه پاريس بدين سو می‌دانند. چنان‌که اين‌گونه جعليات، گذشته از کتابها و مقالات تاريخی آنها، حتی در کتاب‌های مدارس ايران هم ديده می‌شود تا بدين‌سان، ذهنيت منفی نسبت به تاريخ افغانستان در نوجوانان ايرانی ايجاد کنند. از جمله، در کتاب سال سوم دوره‌ی راهنمايی تحصيلی ايران، که در آن راجع به پيدايش دولت مستقل درانی هيچگونه اشاره‌ی نشده است، زير عنوان «جدايی و استقلال افغانستان» به همين مطلب پرداخته است:

«پس از عزل امير کبير، ميرزا آقاخان نوری که مردی بی‌کفايت و خائن بود، به صدارت رسيد ... در همين زمان بود که افغانستان از ايران جدا شد و به چنگ انگليسي‌ها افتاد».

اين کتاب در ادامه، علل اين جدايی را اين طور توضيح می‌دهد:

«جدا شدن افغانستان از ايران به اين ترتيب صورت گرفت که حسام‌السلطنه، حاکم خراسان، شهر هرات را که در دست مزدوران انگليسی بود تصرف کرد. سقوط هرات از نظر انگليسی‌ها در حکم از دست دادن افغانستان و تهديد هندوستان به وسيله روس‌ها بود. آنان بلافاصله جزيره خارک و شهرهای خرمشهر و بوشهر را اشغال کردند. اين اقدام دربار ايران را به وحشت انداخت. ميرزا آقاخان نوری به نماينده‌اش در پاريس دستور داد که با نمايندگان انگلستان پيمان صلح منعقد کند. به اين ترتيب، عهدنامه‌ی ميان دو کشور به نام عهدنامه پاريس بسته شد. به موجب اين عهدنامه ايران تعهد کرد که استقلال افغانستان را به رسميت بشناسد و هرات را تخليه کند و هيچگونه ادعايی نسبت به آن شهر نداشته باشد.»[٢]

البته اين پايان ماجرا نبود. پس از امضای معاهده پاريس و با گذاردن نام افغانستان بر بخش اعظمی از خراسان، و بويژه در صد سال اخير که به دليل رشد گرايشات ملی‌گرايانه در ايران و ترويج تاريخ‌های جعلی، رويکردی گزافه‌گويانه نسبت به تاريخ ايران نظريه‌پردازی شد و خيلی زود گسترش يافت، اين انديشه‌ی تازه نيز عنوان شد، که گويا «ايران» سرزمينی است دو نيم گشته که بخشی در غرب و بخشی در شرق قرار دارد. آنگاه در ايران کنونی، برخی از نويسندگان، از اين «جدايی» ناله‌ها سر دادند و از روزگار، گله‌ها کردند. چندی نگذشت که به تقليد از آثار خاورشنان اروپا، واژه‌ی‌هايی چون «ايران شرقی» (بيشتر منظور افغانستان امروزی است) و «ايران غربی» (ايران کنونی) عنوان شد. بسياری از مورخان و نويسندگان ايرانی، در کتاب‌ها و نوشته‌های خود، اين عنوان‌های مجعول و نادرست را چندان به کار گرفته‌اند، که نسل کنونی آنها از راه درست منحرف شده و از حقيقت ماجرا دور و بی‌خبر مانده است.

بدين ترتيب، ملاحظه می‌شود که برخی از پژوهشگران ايرانی کوشيده‌اند تاريخ‌سازی را جانشين تاريخ‌نگاری ساخته و تلاش ورزيده‌اند تا اين آثار کذب را بر مردم خود بقبولانند. البته عواطف و احساسات ملی مردم نيز زمينه را برای پذيرش اين تاريخ‌های ساختگی آسان کرده و بدون شک، کمتر کسی زحمت تحقيق و تفحص در اين راه را بر خود همواره کرده است.

حال با اين مقدمه که ايرانيان درباره سابقه تاريخی افغانستان دروغ پراکنی می‌کنند، تصميم گرفتم با مطالعه تاريخ و اسناد تاريخی، اين حقيقت را روشن کنم.

نگارنده، که سالهای بسيار در ايران زيسته و وقت زيادی را برای مطالعه بسياری از کتاب‌ها و مقالات تاريخی ايرانی صرف کرده است، سعی دارد تا آنجا که ميسر باشد، از روی منابع و مدارک، به بررسی سايه روشنهای تاريخ افغانستان بپردازد. زيرا، نوشتن تاريخ افغانستان بدون اين پيش درآمد سخت ناقص و ناتمام است. اميد است که اين مختصر بتواند زمينه‌ی را برای پرده برداشتن از روی حقايق و روشن شدن پاره‌ی ابهام‌های موجود در تاريخ اين کشور فراهم آورد.

مهديزاده کابلی، ٢۰ شهريور ۱۳٧۵ - مشهد

برگرفته از: پيشگفتار کتاب «درآمدی بر تاريخ افغانستان»، نوشته‌ی مهديزاده کابلی، قم: صحافی احسانی، چاپ اول – ۱۳٧۶

پانويس
----------------------------------------------------------
[۱] جهان اسلام، ص ۱

[٢] تاريخ سال سوم دوره راهنمايی تحصيلی، ص ۵٢

منابع

----------------------------------------------------------
اسعدی، مرتضی، جهان اسلام، تهران: چاپ اول - ۱۳۶۶ خورشيدی

تاريخ سال سوم دوره راهنمايی تحصيلی، تهيه شده در گروه تاريخ دفتر برنامه ريزی و تاليف کتب درسی، متعلق به وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ايران، چاپ ۱۳٧٤ خورشيدی

هیچ نظری موجود نیست: